نوشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
.
.
.
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
.
.
.
یا من هدانی للإیمان من قبل ان اعرف شکر الامتنان”… از شکرهای دعای عرفه بود. شکر که من را هدایت کردی در مسیری که ایمان داشته باشم خیلی قبلتر از آن که حتی بتوانم به خاطر این لطفت از تو تشکر کنم. خیلی قبلتر از آن که بفهمم چرا آدمها میآیند اینجا، چرا مینشینند، چرا گریه میکنند. همان موقع که از این هیئتها و دستهها، فقط لذت بازیکردن با بچههای دیگر را میفهمیدم و شام خوشمزهی مهدیهی بهشهر را و دراز کشیدن روی پای مامان در گرمای حسینیه و یک خواب سبک…
الان ولی صبحها دوست دارم زودتر بروم خانه همسایه که زیارت عاشورا میخوانند. وقتی که هنوز چند نفری بیشتر نیامدهاند و کنار همه دیوارها خالی است. دوست دارم دست بزنم به دیوارها که سفتند و روی زمین راه بروم که سفت است و مطمئن و بعد گوشهای بنشینم روبه روی در و ببینم زنان را که دم در میایستند، کفششان را در پلاستیک میگذارند، در را باز میکنند و یک پایشان را با احتیاط میگذارند روی زمین و بعد پای بعدیشان را با اطمینان و بعد محکم راه میروند تا جایی را پیدا کنند و بنشینند و این لذت در همه وجودم رخنه کند که هیچ کس در این زمین فرونمیرود… در این زمینی که یک قدم آنطرفترش هیچچیزی سرجای خودش نیست و غوغا است و آشوب است. شکر که من اینجا هستم. در این چهاردیواری که سیاهی حسین دارد و صدای محزون مداح میآید و شانههای زنان میلرزد… کافی است همینجا بمانم. کافی است بیرون نروم. کافی است باورم شود که در این دنیا هیچ جای امن دیگری برای من نیست. هیچ جای امن دیگری
سلام بر ستارههای سوخته بر اندام دشت!
سلام بر بدنهای چاک چاک!
سلام بر خورشیدهای بر نیزه!
سلام بر مظلومیت بر خاک مانده.
سلام بر اربعین!
سلام بر لحظههای غریب وصال!
سلام بر لحظهای که تو را از عطر خوش بهشتیات باز شناختم!
سلام بر پیراهنی که بوی غربت مادر را میدهد!
سلام بر اجساد مطهری که غریب، بر خاک رها شدند!
سلام بر حنجره خشک و تشنه علی اصغر!
سلام بر خیمههای سوخته، بر بدنهای جدا شده از سر، معصومیت خاکستر شده، سلام بر تو برادر!
چهل وادی دویدم منازل صبر را.
چهل وادی کشیدم بر دوش خود رنج را.
چهل وادی فرو خوردم بغض را.
چهل وادی ویران شدم در خویشتن؛
خراب گشتم برادر، در خرابههای شام.
فرو ریختم برادر، در گریههای شبانه سه ساله.
زینت پدر را زیر خندههای خویش به تاراج بردند.
حرمت فرزندانت را نادیده گرفتند.
چهل وادی صبر کردم، برادر! صبر کردم؛ صبری جمیل برادر؛ «ما رأیت إلاّ جمیلا».
پروانهسان سوختم بر گرد خیمه سجاد.
شعلهها را درآویختم تا جگرگوشهات را از هیمه آتش بیرون کشیدم.
ذره ذره آب شدم تا کودک هراسانت را از تاریکیها بیرون کشیدم.
هزاران بار مرگ چشیدم تا ضجههای داغدیده طفلان را آرام کردم.
هزاران بار بغض فرو خوردم تا از پس دروازههای نامردی گذشتم.
ایستادم، برادر؛ همانگونه که سزاوار خواهر چون تویی است.
ایستادم؛ سربلند، در اوج شکستگی.
ایستادم و یک به یک پردههای نیرنگشان را چون تار عنکبوتی سست، پاره کردم.
ایستادم و مصیبت حنجرههای خشک را به گوشهای غفلتزده رساندم. ایستادم و چشمهای کور را به سوختگی خیام، باز کردم.
ایستادم و انگشتهای ظلم را در جامهای به خون آلوده شکستم.
چه کسی میتوانست بعد از این همه رسوایی، صدای حقیقت را بر خاک ترکخورده کربلا نشنود؟!
چه کسی میتوانست بعد از این رسوایی تظلم را نبیند؟! چه کسی میتوانست بعد از این، مظلومیت تو را انکار کند؟! من
آمدم برادر؛ با یک دنیا حرفهای ناگفته، با کمری شکسته و گیسوانی به سپیدی نشسته.
من آمدم؛ با دلی داغدیده و اندوهی فراوان و با قلبی سوخته.
حالا منم و تو و رنج چهل روز اسارت که بیش از چهل سال، مرا در هم شکست.
آرام بخواب، برادر! در آرامشی ابدی که خون سرخ تو و یارانت، تا قیامت بر صحنه تاریخ نقش بسته است.
در این مورد سه نکته است که بدین صورت طرح مى گردد :
۱- کعبه حقیقى
۲- تجلیل کعبه از جانب آن حضرت و پاداش شکوهمند آن ….
۳- زیارت آن حضرت و طواف بر گرد کعبه ….
که اینک به ترسیم نکات سه گانه مى پردازیم :
یاد خدا را همچون حرز سعادت همواره با خود داشته و در دل حفظ كنيد ، تقوا و اجتناب از گناه ، احساس مسئوليت سياسي و اجتماعي ، كسب علم و آگاهي ، آمادگي دائمي براي دفاع از انقلاب و اسلام ، و رفتار انساني و دل نشين با خانواده و معاشران ، توصيه هاي هميشگي من است
( مقام معظم رهبری)