حديث:
فى الكافي، عن الباقر (علیه السلام): سَمعتُ جابرَ بنَ عبدالله يقوِل: انّ رسولَ الله (صلیالله علیه و آله) مرّ بِنا ذِاتَ يوم و نحن في نادينا و هو علي ناقَته و ذلک حينَ رجَع مِن حَجّة الوداع فَوَقَف علينا فسَلٍّم فرَدَدنا عليه سلامَه ثمّ قال: ما لي أري حُبَّ الدنيا قد غَلب علي...............
ترجمه:
امام باقر علیه السلام فرمودند: از جابر بن عبد اللَّه شنيدم كه ميگفت: روزى رسول خدا (ص) هم چنان كه سوار شتر بود از كنار انجمن ما گذر كرد و اين جريان وقتى بود كه از سفر حجة الوداع باز ميگشت پس در نزد ما كه رسيد توقف كرده بر ما سلام كرد آنگاه فرمود: چه شده كه مىبينم دوستى دنيا بر ...................
شرح:
حِضرت باقر (علیه السلام) روايت مي کنند از جابر بن عبدالله، سند روايت سند معتبري است. مي گويد جمع شده بوديم، مشغول گفتگو بوديم، حضرت رسول (صلیالله علیه و آله) سوار شترشان بودند، از کنار ما عبور کردند ـ فرمايش پيغمبر اکرم(صلیالله علیه و آله) ، خطاب به ماهاست، دربارۀ ما اين حرف گفته شده ـ ميفرمايند: چگونه است که ميبينم محبتّ دنيا بر بسياري از مردم غالب شده! گويا مرگ براي آنها نيست و فقط براي ديگران مرگ مقدّر و معينّ شده ................
.............................
فرزندان آن حضرت پس از آنكه جسد مطهرش را در نجف اشرف دفن كردند، گرد آلود با چهره هاى پريشان به كوفه بازگشتند و حضرت امام حسن(عليه السلام) به مسجد كوفه آمد و برفراز منبر رفت و در حالي كه جمعيت در مسجد موج می زد خطبه مفصلى ايراد فرمود. در ابتداى خطبه گريه گلويش را گرفت.(3) و سپس بعد از درنگ و حمد بر خداوند فرمود: اى مردم! بدانيد كه ديشب پدر من از دنيا رفت؛ همان شبى كه وصى حضرت عيسى، يوشع بن نون از دنيا رفت. پدر من از دنيا رفت نه درهمى باقى گذاشت و نه دينارى؛ لَا صَفْرَآءَ وَ لَا بَيْضَآءَ (نه زردى و نه سپيدى) جز هفتصد درهم كه می خواست براى اهل خود خادمى بخرد.(4)
حاكم در «مستدرَك» چنين آورده است كه: .........................................
تعداد صفحات : 41
یاد خدا را همچون حرز سعادت همواره با خود داشته و در دل حفظ كنيد ، تقوا و اجتناب از گناه ، احساس مسئوليت سياسي و اجتماعي ، كسب علم و آگاهي ، آمادگي دائمي براي دفاع از انقلاب و اسلام ، و رفتار انساني و دل نشين با خانواده و معاشران ، توصيه هاي هميشگي من است
( مقام معظم رهبری)